استراتژی ، اوج مدیریت است!
استراتژی از کمه یونانی استراتگوس به معنی جنگ آوری و هنر جنگیدن آمده است. مجموعه ای از اقدامات برای رسیدن به پیروزی در میدان جنگ. این جواب ساده ترین جواب و بی ارزش ترین است. هنر فرماندهی لشکر جنگی، خب که چی؟! مگر ما همه فرماندههان لشکر هستیم؟ نه، این فقط خواستگاه این واژه است. استراتژی یک سری ابزار و علمه که کمک می کند تا بتوانیم رقبا را شکست بدهیم. آهان حالا شد. یعنی کمک می کند رقبا داخل بازار شکست بخورند.
” استراتژی یعنی اینکه من تصمیمهای شفاف و دقیق در مورد نحوه رقابت با دیگران بگیرم “
جک ولش؛مدیر افسانهای جنرال الکتریک
دوره آموزشی معجزه سه گانه
مغز، ذهن، تفکر
سالها پژوهش اندیشمندان در سیر تاریخی مفهوم استراتژی و بعد از قدرت گرفتن مکتب برنامهریزی در مفهوم استراتژی، مینتزبرگ بیان میکنه که مکتب برنامه ریزی شکست خورده است.
مدیریت استراتژیک مجموعهای از تصمیمات و اقداماتی است که منجر به تدوین و اجرای برنامههای طراحیشده برای دستیابی به اهداف سازمان (پیرس و رابینسون، 2000) و به عملکرد تجاری مربوط میشود (پورتر، 1987؛ مینتزبرگ،1994؛ مک آدام و بیلی، 2002) و بهعنوان فرآیند ایجاد «قابلیتها» تعریف میشود که به شرکت اجازه میدهد برای مشتریان، سهامداران و جامعه ارزش ایجاد کند (ناگ و همکاران، 2007).
پورتر (1987) تأکید میکند که برای مؤثر بودن، برنامهریزی باید از یک فرآیند مناسب استفاده کند و تفکر استراتژیک برای برنامهریزی استراتژیک ضروری است.
استراتژی هر چند تضمین کننده موفقیت نیست اما نبودش قطعا نتیجه ای جز شکست ندارد. راهکاری که در سالهای گذشته در بین مدیران جزو ده ابزار برتر برای موفقیت بوده است. فارغ از اینکه استراتژی به همان اندازه که پیچیده است، ساده هم هست باید گفت:
استراتژی نوعی مدیریت برتر و پر قدرت است که برای دست یابی به جایگاه مطلوب در شرایط ناپایدار با بهره گیری از ابزارهای سطح بالای مدیریتی باعث ثبات در سازمان یا فرد می شود.
به گفته هنری مینتزبرگ استراتژی چیزی نیست که بتوان آن را تعریف کرد و هر شخصی از دیدگاه خودش آن را تعریف می کند. جنگل استراتژی هم مکاتب و سبک های گسترده این دانش طلایی را نشان می دهد. آن چیزی که اهمیت دارد، تاثیر گزاری و اثربخشی بالای مدیریت استراتژی است.
استراتژی چیزهایی مانند بیانیه ماموریت یا چشم انداز نیست بلکه جامع تر و کارآمد تر است و این ها تنها اجزایی از استراتژی هستند.
راهبرد در شناسایی بازارهای جذاب برای رقابت و ایجاد مزیتهای رقابتی برای عملکرد برتر تأکید دارد (پورتر،1996). تکامل پارادایم راهبرد از طرحریزی راهبردی به مدیریت راهبردی و سپس به تفکر راهبردی، بازتابی از تغییرات اقتصادی، فناوری و اجتماعی است که آغاز آن در اواسط دهه 1950 بود و بهویژه از 1984 با سطوح بالاتری از بیثباتی محیط، اوج گرفت و فرایند استراتژی در سازمانها را با نیازهای جدیدی روبرو کرد (لشکربلوکی، 2011)، این چالشها سازمانها را مجبور میکند که با دورنمای شفاف به این چالشها پاسخ داده با برنامهریزی و تفکر راهبردی به آینده بنگرند تا فرصتها و تکیهگاهها را شناسایی و درک کرده و از تهدیدها و خطرات اجتناب کنند (آلزوبی، 2016).